- داستان گنبد سیاه (داستان شهری که مردمانش همه سیاه پوش بودند)
- داستان گنبد زرد (داستان شاهی که به زنان اعتماد نداشت و کنیزک زرد رو)
- داستان گنبد سبز (داستان بشر پرهیزگار و ملیخای بدطینت)
- داستان گنبد سرخ (داستان بانوی حصاری)
- داستان گنبد پیروزهای (داستان ماهان و دیوان)
- داستان گنبد صندلی (داستان خیر و شر)
- داستان گنبد سپید(داستان دختر و پسری که قصد وصل داشتند اما میسر نمیشد)]
در پایانِ نامه هفت پیکر حکیم نظامی درباره هفت داستان (هفت افسانه) می فرماید:
هر یک افسانهای جداگانه
|
|
خانهٔ گنج شد نه افسانه
|
آنچه کوتاه جامه شد جسدش
|
|
کردم از نظم خود دراز قدش
|
وآنچه بودش درازی از حد بیش
|
|
کوتهی دادمش به صنعت خویش
|
همچنین می فرماید:
آنچه بینی که بر بساط فراخ
|
|
کردهام چشم و گوش را گستاخ
|
تنگ چشمان معنیم هستند
|
|
که رخ از چشم تنگ بربستند
|
هر عروسی چو گنج سر بسته
|
|
زیر زلفش کلید زر بسته
|
هر که این کان گشاد زر باید
|
|
بلکه در یابد آن که دریابد
|
نظرات شما عزیزان: